• مطالب پربیننده

    یک پاسخ استهزاء گونه

    نوشته شده در تاریخ : سه شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۲۲:۱۷

    تو ای انسان ، باید آنچه را که خداوند به تو بخشیده است ، بکار گیری و بدانی که تو در زندگی حقوقی داری و حقوق و تکالیفی نیز بر تو واجب است ( و خود می دانی که در چه چیزهایی اختیار داری و در چه چیزهایی اختیار نداری ) پس بی خود بر دین و دنیای خود دروغ مبند .

     

    یکی از من سوال کرد آیا انسان مجبور است یا مختار ؟ ! من با تنگ خویی به وی نگریستم و تصمیم گرفتم که در پاسخ دادن به وی ناراست باشم ، همانگونه که او با این سوال خویش ، با فطرت و سرشت خود ، ناراست است ، لذا به وی گفتم : انسان ها دو نوع هستند ، نوعی در مشرق زندگی می کنند و نوعی دیگر در مغرب زمین زندگی می نمایند ف نوع اول مجبورند و از خود اختیاری ندارند و نوع دوم که در مغرب زندگی می کنند آزاد هستند !! 

    آن مرد ، خنده تمسخر آمیزی کرد و همچون تنبلان و ناتوانان و یاوه گویان ، که در سرزمین ما فراوان و پخش و پراکنده اند ، خمیازه ای کشید ، سپس گفت : این چه سخنی است که می گویی ؟ من از تو می پرسم که آیا انسان اراده آزاد و قدرت مستقلی دارد تا بتواند هر چه دلش خواست ، انجام دهد ، و هر چه دلش خواست انجام ندهد یا اینکه چنین نیست و مجبور است و از خود اراده آزاد و قدرت مستقلی ندارد ! آنگاه تو چنین به من پاسخ می دهی ؟ بدو گفتم : من ترا پاسخ دادم ، انسان در مغرب زمین مستقل و آزاد است و دارای اراده و قدرت می باشد ، و در مشرق زمین به استعمار کشیده شده و از خود اراده و قدرتی ندارد !! 

    یکی از هوشمندان ، که آنجا بود خندید و گفت : این پاسخ شما یک پاسخ سیاسی است من گفتم : آری ، پاسخ دینی نیز هست .. ( و ادامه دادم ) ای مرد ، مردمان مغرب زمین ، فهمیده اند که خرد و هوش دارند ، پس با فکر و اندیشه خویش تفکر نمودند ، تا اینکه از بدایع هستی ، و شگفتیهای جهان ، پرده برداشتند و فهمیدند که اراده آزادی دارند ، پس بدان اراده آزاد خود تصمیم گرفتند و بکار پرداختند تا اینکه سرنوشت ملتها و زمام امور سیاسی آنها را در دست خود قرار دادند . 

    و فهمیدند که قدرت مستقلی دارند لذا مشارق و مغارب جهان را گشتند و کارهای شگفت انگیزی انجام دادند و شگفتیها پدید آوردند اما ما شرقیان ، این مرد را که می بینی ، یکی از هزاران هزاری است که در این سرزمین پخش و پراکنده اند ، و آمده است که از چنین مشکلی ، طلب فتوی کند ، که راه حل آن را نمی داند . آیا به راستی او عقل و خرد آزادی دارد که بتواند بدان بیندیشد ؟ آیا چنین شخصی اراده ای دارد که بتوان بدان تصمیم بگیرد ؟ آیا او قوت و نیرویی دارد که بتواند بدان حرکت کند و بجنبد ؟

    تا زمانی که ما ، آن را برای وی ثابت نکنیم که آری او دارای خرد و اراده و نیرو است باورش نمی شود !! 

    سپس بعد از تسلیم بدان ، کار را آغاز می کند و می اندیشد و تصمیم می گیرد و بکار می پردازد فعلا در برابر آن مرد آزاد غربی او مجبور و بی اراده است ..این دو مرد چقدر با هم فرق دارند !! 

    مرد غربی عملا در مسیر امواج زندگی قرار گرفته ، و می داند که او اندام هایی دارد که می تواند با آنها در جهت مصلحت خویش شنا کند ، پس گاهی ، همگام با امواج و همسوی آنها شنا می کند و گاهی در جهت مخالفت آنها ، تا اینکه سرانجام به ساحل می رسد . 

    اما اینجا ، در مشرق زمین ، مرد شرقی پس از آنکه او را در گرداب امواج زندگی انداختند ، تازه از خود می پرسد : آیا به راستی زنده ام ، یا اینکه جثه ای خشک و بی جانم ؟!! یا به تعبیر یاوه گویان پرحرف : آیا من آزادم ، یا اینکه اندام هایم در زنجیر است ؟! 

    ولی امواج خروشان و ویرانگر ، برای نتیجه این پرسش های سفسطه گونه اش ، انتظار نمی کشد ، بلکه بدون وقفه او را در هم می نوردد و در زمره ی هلاک شدگان قرار می دهد و سخن شاعر سفیه و نادان او را سودی ندارد که می گوید : ( او را با دست ها و کتف های بسته در دریا انداخته اند و به وی می گویند : برحذر باش برحذر باش که آب ترا تر و غرق نکند ) و این زبان حال این بلازدگان شرق است .

    مرد نباید بگوید : آیا من از خود اختیاری دارم یا خیر ؟ تو ای انسان ، باید آنچه را که خداوند به تو بخشیده است ، بکار گیری و بدانی که تو در زندگی حقوقی داری و حقوق و تکالیفی نیز بر تو واجب است ( و خود می دانی که در چه چیزهایی اختیار داری و در چه چیزهایی اختیار نداری ) پس بی خود بر دین و دنیای خود دروغ مبند . 

    منبع : عقائد اهل سنت تالیف دکتر مجد مکی ، با ترجمه فیض محمد بلوچ ، ج 3 ، ص 739-741 .