• مطالب پربیننده

    آيا پيامبر قسمت هايي از قرآن را حذف كرده است ؟

    نوشته شده در تاریخ : سه شنبه ۶ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۱۹

    يكي ازشبهاتي كه در مورد قرآن بيان مي دارند اين است كه مي گويند : پيامبر عمدا يا از روي فراموشي قسمت هايي از قرآن را حذف كرده است ؛ و لذا قرآني كه امروزه مسلمانان در اختيار دارند ، قرآني نيست كه خداوند از طريق جبرئيل بر پيامبرش وحي كرده است ...


    باطل گرايان چه در گذشته و چه در عصر حاضر ، شبهاتي در مورد اسلام و خصوصا قرآن انتشار مي دهند ؛ چرا كه مي دانند قرآن اولين اصل شريعت و محور اساسي دين اسلام بوده و تشكيك در آن مساوي است با تشكيك در شريعت و از بين بردن اصل منهج اسلام .

    يكي ازشبهاتي كه در مورد قرآن بيان مي دارند اين است كه مي گويند : پيامبر عمدا يا از روي فراموشي قسمت هايي از قرآن را حذف كرده است ؛ و لذا قرآني كه امروزه مسلمانان در اختيار دارند ، قرآني نيست كه خداوند از طريق جبرئيل بر پيامبرش وحي كرده است .

    اين شبهه افكنان در اين زمينه به آيه اي از قرآن و حديثي از پيامبر استدلال مي كنند . اما آيه : خداوند متعال مي فرمايد : ((ما بزودى [آيات خود را به وسيله سروش غيبى‌] بر تو خواهيم خواند، تا فراموش نكنى؛جز آنچه خدا خواهد، كه او آشكار و آنچه را كه نهان است مى‌داند. )) الأعلى:6-7 و حديث : رسول الله صداي قرائت شخصي را كه شب هنگام در مسجد مي خواند را شنيد ، پس فرمود : (( خداوند او را رحم كند ، فلان و فلان آيه را به يادم آورد كه من از فلان سوره آن را فراموش كرده بودم )) متفق عليه.

    شبهه افكنان از آيه و حديث فوق اين برداشت را كرده اند كه پيامبر قسمتي از آيات را عمدا يا حداقل از روي فراموشي حذف كرده است ؛ و اين امر منجر به اين اعتقاد مي شود كه بگوييم بر اساس قرآن و حديث ، قرآن موجود، ناقص است – بنابر فهم اين افراد - .!!
    بدون شك مطالعه ي مغرضانه و فهم بيمارگونه از آيات قرآن ، باعث قائل شدن به اين شبهه شده است ، اما قرائت منصفانه و فهم صحيح ، غير از اين است چرا كه حقيقت جو هدفش يافتن حقيقت است هر جا كه باشد .

    با اين مقدمه ، در مورد حديث و آيه سخن مي گوييم تا حقيقت آن را آشكار سازيم .

    آيه ي كريمه :

     از دو جنبه بايد مورد بررسي قرار گيرد : 1- در مورد (( فلاتنسي )) و 2- در مورد (( الا ما شاء الله )) .

    اما جنبه ي اول : بحث در مورد (( لا )) است كه بر تنسي وارد شده است ؛ شبهه افكنان ميگويند : اين (( لا )) ناهيه است و معناي آيه اين مي باشد كه خداوند ، پيامبرش را نهي مي كند از اينكه قسمتي از قرآن را فراموش كند و هرگاه آيه در سياق نهي قرار گيرد ،  مدلول آن بيانگر عارض شدن نسيان بر پيامبر است ،  لذا بعيد نيست كه رسول الله قسمتي از قرآن را فراموش كرده و قرآن ناقص باشد .

    در جواب بايد گفت : اين فهم از قرآن بر اساس دو امر مردود است :

    1- آنچه جمهور مفسرين – كه در اين زمينه كارشناسند – بدان قائلند اين است كه (( لا )) در آيه ناهيه نيست بلكه نافيه مي باشد و بين ايندو تفاوت وجود دارد ، چرا كه اولي نهي را مي رساند و دومي نفي را . و لذا بر اين اساس ، آيه پيامبر را نهي نمي كند كه مبادا قسمتي از قرآن را فراموش كند ؛ بلكه قضيه كاملا بر عكس است قرآن خبر داده است كه بگونه اي قرآن را به پيامبر خواهد آموخت كه هرگز فراموش نكند .

    ثانيا اگر (( لا )) در آيه ناهيه بود ، حذف حرف آخر فعل بعدش واجب مي شد و اقتضاي آن اين بود كه در آخر (( تنس )) فتحه قرار گيرد ، اما در رسم قرآني ، (( تنسي )) بدون حذف حرف عله مرقوم شده است و اين دلالت بر اين نكته دارد كه لا ناهيه نبوده ، بلكه نافيه است .

    بر فرض قبول اين نكته كه (( لا )) ناهيه است بازهم معناي آيه درست بود و فهم بيمارگونه ي شبهه افكنان از آن مستفاد نبود ؛ و مي توانستيم بگوييم كه نهي خداوند از فراموش كردن قرآن ،  به اين صورت تفسير مي شد  كه پيامبر ، موظف بود اسباب بازدارنده از فراموشي را فراهم آورد  ، اسبابي مانند قرائت و يادآوري آيات . 

    2- اما جانب دوم : در مورد (( الا ما شاء الله ))

    در اين زمينه بايد گفت كه استثناء در اين آيه صوري است نه حقيقي ، به اين معنا كه حقيقت استثنا كه مستثني دانستن چيزي از چيز ديگر باشد ، مد نظر نيست بلكه تنها صورت استثنا را دارد . مانند اينكه شخصي به رفيقش مي گويد : تو در آنچه دارم شريك من هستي مگر آنچه كه خداوند بخواهد ؛ كه اينجا مرد قصد ندارد چيزي را استثنا كند . و دو امر گوياي اين مطلب مي باشد كه استثنا در آيه صوري است نه حقيقي :

    الف- آنچه در مورد سبب نزول آيه بيان شده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم با زياد خواندن قرآن به هنگام وحي ، خودش را خسته مي كرد ؛ از ترس اينكه شايد آن را فراموش كند ، پس رحمت خداوند به نسبت پيامبرش اقتضا كرد كه در اين زمينه به ايشان اطمينان دهد و لذا  اين آيه نازل شد ، همانگونه كه آيه اي ديگر در اين زمينه است : ((زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن‌] حركت مده،چرا كه جمع‌كردن و خواندن آن بر عهده ماست!)) القيامة:16-17).

    ثانيا (( الا ما شاء الله )) فراموش كردن را به خواست خداوند معلق ساخته و آن مشيئت به وقوع نپيوسته است . بنابراين پيامبر هرگز قرآن را فراموش نكرده است و آنچه كه گوياي عدم وقوع اين مشيئت مي باشد قول خداوند متعال است كه مي فرمايند : ((چرا كه جمع‌كردن و خواندن آن بر عهده ماست)) اين آيه دلالت مي دهد كه خداوند محافظت از قرآن در سينه ها و جمع كردن آن در سطور را تضمين نموده است لذا فحواي اين آيه با قول به نسيان پيامبر منافات دارد و لذا مي گوييم : مشيئت خداوند به اينكه پيامبر ، مقداري از قرآن را فراموش كند هر گز به وقوع نپيوسته است .

    اگر بگويند : در صورتي كه استثنا صوري باشد ، آيه چگونه معنا مي شود ؟ در جواب بايد گفت : هدف از چنين استثنايي اين است كه مخاطبين قرآن بدانند ،‌عدم فراموشي پيامبر كه خداوند وعده اش را داده تنها بخاطر فضل و احسان الهي است و اگر پروردگار مي خواست كه پيامبر چيزي از قرآن را فراموش كند مطمئنا اين امر صورت مي گرفت ، به مانند اين استثنا در جايي ديگر در مورد بهشتيان نيز آمده است : آنجا كه خداوند متعال مي فرمايد : ((و اما كسانى كه نيكبخت شده‌اند، تا آسمانها و زمين برجاست، در بهشت جاودانند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. [كه اين‌] بخششى است كه بريدنى نيست.)) هود:108 استثنا در اين آيه نيز حقيقي نيست و تنها براي بيان فضل خداوند بر بهشتيان ذكر شده است و اين نكته را بيان مي كند كه ورودشان به بهشت بخاطر فضل و رحمت الهي بوده و اگر خداوند مي خواست مي توانست آنها را به بهشت وارد نگرداند .

    ثانيا : برفرض كه بگوييم استثنا در آيه حقيقي است ، بر دو اساس بايد آن را تفسير كرد : اول اينكه منظور از آن نسخ تلاوت برخي از آيات است كه نسخ ، اقتضاي نسيان است ، همانگونه كه برخي از آيات قرآن بر پيامبر نازل شده و آن را بر مردم تلاوت فرمودند و صحابه هم آن را فهميدند ، سپس تلاوتش نسخ شده است ، بنابراين منسوخ شدن باعث فراموشي مي شود چرا كه ديگر قرائت نمي گردد . دوم اينكه منظور از آن فراموشي مقطعي و موقت بعد از ابلاغش به مردم مي باشد بعد از آن خداوند شخصي را قرار مي دهد كه به او يادآوري كند . همانگونه كه در حديث مذكوره بيان شده است .

    اما استدلالي كه به حديث در مورد حذف شدن قسمت هايي از قرآن توسط پيامبر صلي الله عليه و سلم شده است از سه جنبه مردود است .

    1- گفتار رسول الله صلي الله عليه و سلم كه فرمودند : (( آنها را جا انداخته بودم )) منظور اسقاط عمدي نيست ، بلكه منظور از آن فراموشي مي باشد و آنچه كه اين تفسير را تاييد مي كند روايتي ديگر از اين حديث است كه حضرت صلي الله عليه و سلم فرمودند : (آنها را فراموش كرده بودم) ( متفق عليه ) بنابراين روايت دوم تصريح دارد كه منظور از اسقاط ،اسقاط عمدي نبوده بلكه منظور همان فراموش است  .

    2- نسياني كه در حديث وارد شده است ، نسيان از بين رفتن و حذف شدن به طور كلي نيست ، و لذا باعث اسقاط قسمتي از قرآن نمي شود . چرا كه آيات فراموش شده توسط پيامبر ، بگونه اي بوده است كه قبلا آنها را حفظ داشته و به يارانش ابلاغ نموده و آنها هم آن را حفظ كرده و فهميده و نوشته و ابلاغ كرده اند ، با اين حال بر فرض عارض شدن فراموشي بر پيامبر در مورد برخي از آيات ، وجودشان در حافظه و مصحف هاي صحابه گوياي محفوظ ماندن تمام قرآن است كه خداوند تمام اسباب حفظ قرآن را فراهم نموده است .

    3- نسياني كه در حديث ذكر شده ، نسيان دائمي كه مربوط به امور تبليغ و احكام و تكاليف شرعي باشد نيست ، بلكه منظور از آن فراموشي موقت است كه بر هر انساني عارض مي شود و بلافاصله شخص آن را به ياد مي آورد ؛ بنابراين حديث در تمام رواياتش گوياي اين مطلب نيست كه آيات قرائت شده توسط آن مرد از ذهن پيامبر به طور كامل پاك شده بود و بعد از آن هم هرگز به ياد نمي آورد و اين را هم نمي رساند كه قبلا آنها را به مردم ابلاغ نكرده بود بلكه نهايت آنچه كه از حديث مستفاد است اين مي باشد كه در آن وقت به طور موقت آيات در ياد پيامبر نبود اما به محض اينكه مرد آن آيات را قرائت نمود فورا رسول الله صلي الله عليه و سلم آنها را به ياد آورد . و هر عاقلي مي داند فراموشي موقت مطلبي گوياي محو دائمي آن از ذهن نمي باشد و دليل آن كاملا واضح است و واقعيت امر مردم هم آن را تاييد مي كند ، گاهي به علت مشغوليت به امري ، موضوعي ديگر در ياد انسان نخواهد بود در عين حالي كه شخص در همان زمان مي داند كه چنين موضوعي در حافظه دارد و هر وقت بدان نياز باشد مي تواند آن را به ياد بياورد ، اين امري كاملا طبيعي است و از هر انساني منتظر است و فراموشي پيامبر صلي الله عليه و سلم از اين باب بوده است .

    نكته اي ديگر : علما و محققين بر اين باورند كه فراموشي يا در باب امورات تبليغ و وحي مي باشد و يا خير ، اگر منظور از نسيان در باب تبليغ و وحي باشد به هيچ وجه قبل از ابلاغ وحي بر رسول الله صلي الله عليه و سلم عارض نشده است چرا كه با وظيفه ي ابلاغ رسالت در تنافي است ، اما بعد از ابلاغ احتمال دارد گاهي اوقات فراموشي عارض شود اما استمرار نخواهد داشت و به زودي آنها را به ياد خواهد آورد ، و نسيان در زمينه هاي غير تبليغ و وحي ، پيامبر صلي الله عليه و سلم و ديگران با هم هيچ فرقي ندارند .

     علاوه بر ادله ي تفصيلي كه در اين زمينه ذكر شد ، بيان دو نكته ي ديگر خالي از لطف نيست :

    1- به هيچ وجه قابل تصور نيست پيامبري امين كه از جانب خداوند براي رساندن پيام امين دانسته شده ، چنين كاري را انجام دهد و قرآن را تغيير داده و در آن زيادت و نقص بوجود آورد ، چرا كه در اين صورت اين بزرگترين خيانت خواهد بود ، و شايسته نيست چنين شخصي ، مامور رساندن پيام آسماني به مردم باشد .

    2- اگر پيامبر برخي از آيات را حذف كرده است ، بهتر بود آياتي را حذف كند كه خود ايشان در آن مورد مواخذه و نقد قرار گرفته بود مانند گفتار خداوند متعال كه مي فرمايد : ((و آنچه را كه خدا آشكاركننده آن بود، در دل خود نهان مى‌كردى و از مردم مى‌ترسيدى، با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى. )) الأحزاب:73 ، همچنين در جايي ديگر مي فرمايد : ((چهره در هم كشيد و روى گردانيد،)) عبس:1) بنابراين اگر اقوال دروغ پردازان درست بود ، اين آيات براي حذف شدن بايد اولويت داشت .

    خلاصه : در رد اين شبهه مي گوييم : آيه ي كريمه بيانگر نفي حصول نسيان از جانب پيامبر است كه وعده ي اكيد خداوند بر اين قرار گرفته كه پيامبر به صورت موبد آن را فراموش نخواهد كرد و نسياني كه در حديث ذكر شده منظور از آن حذف ِآيات و نسيان تبيلغ نيست ، بلكه آن فراموشي موقت و از روي غفلت است و اينكه بعد از حفظ و فهم و تبليغ ، موقتا از يادش رفته است و اين صفات انسانها است و پيامبر هم انسان است ، اما آنچه مهم است اينكه به هيچ وجه اين نسيان استمرار نداشته و به زودي حضرت صلي الله عليه و سلم آن را به ياد آورده است . و به هيچ وجه درست نيست كه منظور از نسيان اسقاط دائم آيات و حذف آنها بدانيم چرا كه هيچ عقل سالمي آن را نمي پذيرد .

     

    منبع http://articles.islamweb.net

    ترجمه : واحد ترجمه مدرسه ی دینی سلطان العلماء قشم - طولا