ایشان نزد بزرگترین محدثین آن وقت مکه یعنی سفیان بن عیینه و هم چنین در خدمت سعید بن سالم القداح و داود بن عبدالرحمن العطار و عبدالمجید بن عبدالعزیز بن ابو رواد که هر سه از اهل فقه و حدیث و اجتهاد بوده اند ، به کسب فضائل و تکمیل استنباط در فقه و حدیث اشتغال ورزیده و به استفاده شایان و حفظ کامل موطأ فایض و فایق می آید .
دوران افتا و پختگی امام شافعی و استفاده از محضر استادان مکی خود
امام شافعی پس از حفظ قرآن ، تعدادی از احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم ، مسائل فقهی و بیش از ده هزار اشعار عربی را حفظ کرده و آموخته است . ایشان پس از گذشت یک سوم عمر شریفش ، موقعی که خود را آماده ی افتا می بیند گردش و اقامت خود را در میان قبایل هذیل ، به قصد بازگشت به مکه ، پایان می دهد و در مکه نزد مسلم بن خالد زنجی مفتی و مجتهد و فقیه بزرگ و عالی قدر مکه در سن پانزده سالگی به دریافت اجازه ی افتا نایل می شود .
ایشان نزد بزرگترین محدثین آن وقت مکه یعنی سفیان بن عیینه و هم چنین در خدمت سعید بن سالم القداح و داود بن عبدالرحمن العطار و عبدالمجید بن عبدالعزیز بن ابو رواد که هر سه از اهل فقه و حدیث و اجتهاد بوده اند ، به کسب فضائل و تکمیل استنباط در فقه و حدیث اشتغال ورزیده و به استفاده شایان و حفظ کامل موطأ فایض و فایق می آید .
هجرت امام شافعی به مدینه و رفتن او به نزد امام مالک
برای اینکه خوانندگان عزیز را به پایه ی احترام و اعزاز دانشمندان دینی و مقام و منزله ی علمی پیشوایان مذهبی آن زمان بیشتر آشنا سازیم ، قضیه ی مهاجرت امام شافعی از مکه به مدینه وشرفیابی اش به حضور خیر الائمة ، امام مالک را از کلام خود امام شافعی می شنویم :
امام شافعی رحمه الله می فرماید : کتاب موطأ ( تالیف امام مالک در حدیث ) را از یک نفر به امانت گرفتم و در هفت شب تمام آن را حفظ کردم و پس از آن به نزد والی ( فرماندار ) مکه رفتم ودو نامه را از او دریافت داشتم ، یکی به والی ( فرماندار ) مدینه ودیگری برای امام مالک .
پس از آن به مدینه مشرف گردیدم نامه را به والی دادم وقتی والی نامه را خواند گفت : ای جوان به درستی راه رفتن با پای پیاده و برهنه از مدینه به مکه برایم آسان تر از آن است که به درگاه امام مالک بن انس بروم . به خدا سوگند ، عجز و ذلت را به خود نمی بینم مگر زمانی که به درگاه او می ایستم .
گفتم : خداوند حال امیر را اصلاح نماید ، اگر صلاح می بینی کسی را بفرست تا ایشان تشریف بیاورند .
گفت : هیهات ! ای کاش زمانی که با همراهان خود سوار می شدیم و به در منزل امام مالک می رفتیم و پایمان با گل محله ی عقیق ( محله ای در مدینه که منزل امام مالک در آن جا بود ) گل آلود می شد ، به ما اجازه می فرمود تا به حضورش مشرف شده و به پاره ای از خواسته های خود می رسیدیم .
بعد از این سخنان ، قرار شد هنگام عصر به خدمت امیر برسم و عصر با هم سوار شدیم . به خدا سوگند چنان که قبلا امیر گفته بود گل محله ی عقیق پاهایمان را گل آلود کرد و به خانه ی امام مالک رسیدیم . مردی در زد و اذن طلبید . کنیزکی سیاه پوست بیرون آمد ، امیر گفت : به آقایت بگو من ( والی ) بر در ایستاده ام . کنیز به داخل خانه رفت و پس از مدتی طولانی بیرون آمدو گفت : آقایم سلامت را می رساند و می فرماید : اگر پرسشی داری ، آن را بنویس تا جواب آن را برایت بفرستم و اگر برای استماع حدیث آمده ای ، خودت می دانی چه روزی برای درس حدیث تعیین گردیده است ، پس برگرد .
والی گفت : به عرض ایشان برسان که راجع به مطلب مهمی آمده ام و نامه ای از والی مکه همراه دارم . کنیز دوباره داخل خانه شد آن گاه با در دست داشتن یک کرسی بیرون آمد و کرسی را بر زمین گذاشت . سپس امام مالک را دیدم که با حالتی از هیبت و وقار که دور او را احاطه کرده بود بیرون آمد و بر کرسی نشست و او ( امام مالک ) مردی مسن و بلند قد بود و محاسن و ریشی صاف و نرم و عبایی بر دوش داشت .
والی ، نامه را به ایشان داد ، وقتی نامه را خواند و به این جمله رسید : این محمد شافعی ، مردی است که امر و حال او داعی رحم و شفقت است . نامه را به دور انداخت و گفت : سبحان الله آیا علم پیامبر خدا ، به آن حالت در آمده که به واسطه ها و سفارش ها دریافت گردد ؟
دیدم والی ، از هیبت امام مالک یارای سخن گفتن ندارد . با ادب جلوتر رفتم و گفتم : خداوند شما را از زمره ی صالحین قرار دهد . من مردی مطلبی هستم ، و وضع وحال خود را مشروحا به عرض رسانیدم . همین که گفته ی مرا شنید ، نگاهی فراست آمیز به من انداخت سپس گفت : اسم تو چیست ؟
گفتم : محمد ، گفت ای محمد ! همیشه خدا را به یاد داشته باش و پرهیز گار باش و از گناهان تبری بجوی ، به درستی که شانت را شایسته و ستاره ات را درخشان می بینم .
فردای آن روز به قصد قرائت موطأ ، خدمت امام مالک رفتم ، در حالی که کتاب موطأ دردستم بود ،از حفظ ، احادیث را خواندم . هر گاه هیبت او سر تا پایم را فرا می گرفتم می خواستم قرائت را بس کنم ( چون از قرائت و اعراب زیبای من خوشش می آمد ) می فرمود : ای جوان ادامه بده ، بخوان تا این که همه ی آن را در چند روز برایش خواندم . ( الشافعی ، به نقل یاقوت حموی و مناقب برازی صفحات 19 و 20 و دیوان امام شافعی به نقل آبری .
از آنجایی که روح تیزپرواز و لاهوتی امام شافعی ، هنوز از چشمه ی عرفان و دریای دانش سیراب نشده بود و باجد و جهد تمام و ذوق و شوق بی حد ، در پی آب حیات ابدی و لذت واقعی می گشت ، نیارامید تا به محضر امام مالک در مدینه منوره مشرف شد و مدارج علمی ، عملی و اخلاقی را به اعلا درجه ی کمال رسانید و با صبر و استقامت شگفت انگیز ، فقه و حدیث را از آن بزرگوار اخذ نمود و در گوشه ای از حافظه ی محیر العقول خود ، به دست ذکاوت و هوش معجزه مانندش سپرد . و نهایت سعی و جدیت را در تحقیق و پژوهش مسایل مبذول داشت ، تا این که در سال 179 هجری قمری استاد بزرگوارش در سن 84 سالگی ندای حق را لبیک گفت .
امام شافعی در محضر بسیاری از دانشمندان اهل مدینه کسب فضل و هنر نموده است و پس از امام مالک ، مشهورترین آنها پنج نفر بوده اند :
ابراهیم بن سعد الانصاری
عبدالعزیز بن محمد الدراودی
ابراهیم بن یحیی الاسامی
محمد بن سعید بن ابی فدیک
عبدالله بن نافع الصائغ .
ادامه دارد ...