• مطالب پربیننده

    سیرت تحلیلی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم (قسمت دهم : خلوت گزیدن پیامبر صلی الله علیه و سلم در غار حرا

    نوشته شده در تاریخ : سه شنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۵۹

    هیچ مسلمانی، هر مقدار که آراسته با فضایل و پایبند به انواع عبادات هم باشد، کامل نمی گردد تا این که ساعاتی از گوشه گیری و خلوت به آن ها بیفزاید که در آن ساعات به محاسبه ی نفس خویش بپردازد

    خلوت گزیدنِ پیامبرصلی الله علیه وسلم درغارِ حِراء

    هنگامی که سنّ پیامبرصلی الله علیه وسلم کم کم داشت به چهل سالگی نزدیک می شد، این علاقه که گاه گاه گوشه ی عزلت بگزیند در او نشأت گرفت و خداوند خلوت در غار حراء را محبوبِ او کرده بود – حراء، کوهی است که در جهتِ شمالِ غربیِ مکّه واقع شده است – و او در آن غار خلوت می گزید و شب های متعدّد، گاهی ده شب و گاهی هم بیشتر از آن تا یک ماه، در آن به عبادت می پرداخت و سپس، به خانه ی خویش باز می گشت و همین که مدّت اندکی در خانه می ماند، بار دیگر از نو برای خلوتی دیگر توشه می اندوخت و به غار حراء باز می گشت و این وضع ادامه داشت تا آن که در وقتی که او در یکی از همین خلوت هایش در آن غار بود، بر او وحی فرود آمد. (ص 104)

    عبرت ها پندها

    در حقیقت، در این خلوتی که قبل از بعثت محبوبِ دلِ پیامبر صلی الله علیه وسلم شد، دلالتی بسیار بزرگ وجود دارد و در زندگی مسلمانان، به صورت عام، و دعوتگران به سوی خداوند، به صورت خاص، از اهمّیّت عظیمی برخوردار است زیرا این موضوع را آشکار می کند که اسلامِ هیچ مسلمانی، هر مقدار که آراسته با فضایل و پایبند به انواع عبادات هم باشد، کامل نمی گردد تا این که ساعاتی از گوشه گیری و خلوت به آن ها بیفزاید که در آن ساعات به محاسبه ی نفس خویش بپردازد و خداوندِ متعال را در نظر بگیرد و در حالات و مظاهرِ هستی و دلایل آن برعظمت خداوند بیندیشد و این، در مورد هر مسلمانی است که خواهانِ اسلام صحیح برای خود باشد،تا چه رسد به آن کس که بخواهد خود را در مقام یک دعوتگر به سوی خدا و یک راهنما به راه حق قرار دهد!

    حکمت آن هم این است که نفسِ آدمی آفاتی دارد که جز دوای گوشه گیری از مردم و محاسبه ی نفس به دور از هیاهوی این دنیا و مظاهرِ آن، چیزی باعث قطعِ زیان آن ها نمی گردد؛ چرا که تکبّر، خودپسندی، حسادت، ریا و دنیا دوستی، همه وهمه، آفاتی هستند که کارشان این است که بر نفس فرمانروایی کرده، تا اعماق قلبِ انسان نفوذ می کنند و عملیّاتِ تخریبیِ خود را در باطن انسان به اجرا می گذارند با وجودِ این که شاید ظاهرِ انسان با کردارِ نیک وعبادات صحیح هم آراسته باشد و با وجود این که شاید او پایبند و مشغول به امور عبادت و ارشاد و پند و اندرز مردم نیز باشد، با این همه، این آفات دوایی ندارند جز آن که شخصِ مبتلا به آن ها، گاه گاهی، با خود به خلوت بنشیند تا در حقیقتِ نفسِ خود و آفریننده ی آن و اندازه ی نیاز آن به توجّه و توفیقِ الهی در هر لحظه از لحظاتِ زندگی تأمّل و اندیشه کند و سپس هم، در اوضاعِ مردم و اندازه ی ضعف آن ها در مقابل آفریننده ی خود و در بی سود و فایده بودنِ مدح و یا نکوهشِ آن تأمّل نماید و آن گاه، در مظاهرِ عظمت خداوند و روز آخرت و محاسبه ی مردم و طول زمان آن و نیز، در بزرگیِ رحمت خداوند و شدّتِ عذاب او تفکّر کند؛ زیرا که در  صورتِ تفکّر طولانی و مکرّردر مورد این امور، آن آفاتِ چسبیده به نفسِ آدمی، فرو می ریزند وقلبِ انسان به نورعرفان وصفای درون احیا می شود و دیگر، تیرگی های دنیا راهی  برای آلوده کردن آینه ی درون او نخواهد یافت.

    نیز، مورد دیگری که در زندگی مسلمانان، به صورت عام و دعوتگران، به صورت خاص، دارای اهمّیّت است، همانا پروراندنِ محبّت خداوند در قلب است زیرا که قلب، سر چشمه ی فداکاری و جهاد و پایه و اساسِ هر دعوت فروزان و صحیح است و البتّه محبّتِ خداوند متعال تنها با ایمانِ عقلی به او به دست نمی آید زیرا امورِ عقلی به تنهایی هیچ گاه نتوانسته که بر عواطف و دل ها تأثیری بگذارد و اگر چنین بود، مستشرِقان باید در پیشاپیشِ مؤمنان به خدا و رسول وی می بودند و دل هایشان بیشتر از هرکسِ دیگری پر از محبّت خدا و رسول او می بود؛ آیا تا حالا شنیده اید که یک دانشمند جانش را به خاطر ایمانش به یک قاعده ی ریاضی و یا مسأله ای از مسایلِ جبر فداکرده باشد؟!

    بلکه تنها وسیله ی رسیدن به محبّت خداوند متعال – بعد از ایمان به او – تفکّر زیاد در مورد نعمت ها و موهبت های خداوند و تأمّل در اندازه و میزانِ شکوه و عظمتِ او و آن گاه، ذکر و یاد کردِ زیادِ خداوندِ منزّه و بلند مرتبه با قلب و زبان است و تمام این ها هم فقط با خلوت و گوشه گیری و دوری از مشغله ها و هیاهوهای دنیا در زمان های متناوب و مکرّربه دست می آیند و اگر فردِ مسلمان به این وظیفه اقدام نماید و انجامِ آن برایش فراهم شود، از این راه، محبّتی بسیار بزرگ و تأثیر گذار به خداوند در قلبِ او می روید و او چنان می شود که هر بزرگی را کوچک و هر وسوسه و فریبی را حقیر و هر اذیّت و آزار و شکنجه ای را آسان می بیند و خود را بالاتر از هرگونه خوارداشت و استهزایی می بیند؛ چون که عشق به خدا همان ابزار و اسبابِ بسیار مهمّی است که باید که داعیان به خدا خود را به آن مجهّز کنند و همان ابزار و اسبابی هم بود که خداوند حبیبِ خود، محمد صلی الله علیه وسلم را به آن مجهّز فرمود تا بتواند که دعوت اسلامی را به دوش  کشد و تحمّل ورزد. علّت این هم آن است که انگیزه های وجدانی در قلب، اعمّ از ترس و محبّت و امید، کاری می کنند که فهمِ عقلیِ محض نمی کند و شاطبی رحمه الله، بسیار نیکو گفته آن جا که بینِ این انگیزه ها در میان عامّه ی مسلمانان که به انگیزه ی کلّیِ مسلمان بودنشان واردِ حلقه ی تکالیف دینی شده اند و در میانِ خواصّ آن ها که داخل شدنشان در حلقه ی این تکالیف به خاطر چیزِ مهم تری از تعقّل و درک و فهم محض بوده است، تفاوت قایل شده است؛ او می گوید:

    « وضع و حالِ گروهِ اوّل، همانند حال کسی است که بر اساس حکمِ عهد و پیمان اسلام و عقد ایمان عمل می کند بدون این که هیچ چیزی بر آن بیفزاید و وضع و حالِ گروه دوم، مانندِ حال کسی است که بر مبنای حکم غلبه ی ترس و امید و یا محبّت عمل می کند چون که ترس، مانند شلّاقی است انسان را جلو می راند و امید، مانند شتربانی است که انسان را به دنبال خود می کشد و محبّت موجی است که انسان را با خود می برد؛ بر این اساس، آن کس که می ترسد (خائِف)، با وجود سختی و مشقّتِ عمل، آن را انجام می دهد جز این که ترس از آن چه که پر مشقّت تر است باعث می شود که انسان بر عملی که آسان تر است صبر نماید ( و انجامش دهد) اگر چه که سخت هم باشد و هم چنین، آن کس که امیدوار ( راجی) است هم با وجودِ مشقّت، عملِ سنگین را انجام می دهد جز آن که امید به راحتی کامل، انسان را به صبر بر سختیِ کامل وادار می کند و همین طور، عاشق ( مُحِب) نیز تمام تلاش خود را برای رسیدن به معشوق و محبوبش انجام می دهد و در این راه هر سختی ای بر او آسان و هر دوری ای به او نزدیک می گردد و با وجود این که توانش را ( به علّتِ تلاش و تقلّای زیاد) از دست داده است هم، در نظرش به عهدِ محبّت خود وفا نکرده و شکر نعمت را به جای نیاورده است». (الموافقات، اثر شاطبی 2/14)

    برگرفتن و استعمالِ وسایل گوناگون برای محقّق کردنِ این انگیزه های وجدانی در قلب هم،چیزی است که مسلمانان بر ضرورتِ آن اجماعِ نظر دارند و نزد بیشترِ علما و محقّقان، "تصوّف" و نزد عده ای دیگر از آنان، " احسان" یا " اخلاص" نامیده می شود و عدّه ای دیگر، مانند امام ابن تیمیه رحمه الله نیز، از آن به عنوان " علم سلوک" نام می برند.

    خلوتی که پیامبرصلی الله علیه وسلم، اندکی قبل از بعثتش، به تمرینِ آن می پرداخت هم یکی از این وسایل برای تحقّق یافتنِ این انگیزه ها بود؛ امّا از سوی دیگر سزاوار نیست که مفهومِ خلوت را آن گونه درک و فهم کنیم که عدّه ای در موردش از جمع جدا شده و آن را به صورتِ نادر و ویژه ای فهمیده اند که این خلوت، عبارت است از رویگردانیِ کامل از مردم و منزل گرفتن در غارها و کوه ها و خودِ این عمل را فضیلت دانستن؛ چرا که این، مخالفِ راه و روش پیامبر صلی الله و علیه وسلم و عموم اصحاب اوست؛ بلکه منظور از آن، تنها مستحب بودنِ این امر است که خلوت گزیدن دوایی برای اصلاحِ حال و وضعِ انسان به کار رود همان گونه که بیان کردیم و معلوم است که دوا هم باید به اندازه ی معیّن و در هنگامِ ضرورت مورد استفاده قرار گیرد وگرنه، خود تبدیل به دردی می شود که باید از آن پرهیز کرد واگر هم در شرحِ حال نیکوکاران و افراد صالح دیدید که یکی از آنان برخلوت و گوشه نشینی و دوری از مردم مداومت داشته است، باید آن را به حال و وضعِ ویژه ی او ارجاع داد و عملِ وی حجّت و دلیلی برای مردم نیست.

    منبع : فقه السیره ، تالیف دکتر محمد سعید رمضان البوطی ، با ترجمه صلاح الدین توحیدی .