• مقالات

    تقلید ضرورتی عقلی ، واجبی شرعی با محوریت نقد علمی یک سخن

    نوشته شده در تاریخ : يكشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۲۲

    نویسنده : شیخ عبدالله دریایی ، مدرس مدرسه ی دینی سلطان العلماء قشم - طولا

    سنتی که در عالم هستی حکمفرماست ، رابطه ی خادم و مخدومی است . مخلوقات اعم از انسان ها و غیره دارای خصوصیات ، استعدادها و تواناییهای منحصر بفرد بوده و از جانب دیگر زندگی کردن در این دنیا مستلزم رفع نیازهای متفاوت است و لذا چون همگان ، همه ی تواناییها را ندارند ناچارا به دیگران نیازمندند ، در عین حالی که خود رافع نیازهایی دیگر از دیگرانند . در این زمینه مثال زیاد است : زنبور عسل که مولد شیره ای شفابخش بوده و در قرآن از آن یاد شده است ، بدون گل و گیاه و درخت کاربرد اساسی خود را از دست خواهد داد پس نیازمند گل است ، در عین حالی که رافع نیاز بنی آدم بوده و خدمتگذار اوست .

    انسان ها نیز چنینند ، یکی کارگر است و دیگری کارفرما و هر دو محتاج هم . یکی متخصص علم پزشکی است و دیگری مهندس ساختمان ، ایندو نمی توانند در کار دیگری دخالت کرده در عین حالی که ناچارند از تخصص دیگری برای بهبود روند زندگی خود بهره برند ، مهندس نمی تواند نسخه پیچیده و پزشک نمی تواند سنگها و بلوک ها را تبدیل به ساختمان نماید و اگر چنین کنند قطعا نتایج ناگوار خواهد بود .

    این سنت الهی در زمینه ی رسالت آسمانی نیز قابل تطبیق است ، پیامبران آمدند  ، پیام الهی را آوردند ، مردم برای فهم پیام خالق خود مجبورند روی به سوی پیام آوران وحی نهاده تا بتوانند مجری دستورات شرع باشند و از جانب دیگر ، مردم برای تطبیق دستورات شرع مورد نیازنند ، از استعدادها و تواناییهای جسمی ، فکری و روحی بهره برده و تخصص های دنیوی خود را در طبق اخلاص گذاشته و از آن بر اساس فرمایشات شرع و با مراجعه به پیام آوران الهی در جهت ساخت زندگی کریمانه برای خود و دیگران بهره می گیرند .

    رسالت جهانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، اسلام است . اسلام یعنی تسلیم محض در برابر باریتعالی و تسلیم هم ممکن نیست مگر با فهم دستورات .

    با این مقدمه و با توجه به اینکه  قسمتی از دستورات ، احکام عملی می باشد این سوال مطرح می شود : آیا هر شخصی در هر سمتی ، با هر استعدادی ، دارای هر گونه پیشینه ی علمی  و با هر تخصص و یا بدون تخصصی ، می تواند شخصا و به صورت مستقیم احکام عملی شرع را فهمیده و بدان عمل کند ؟

    قطعا هر عاقلی می داند که جواب منفی است ، و لذا افراد جامعه در این بین تقسیم بندی شده و گروهی فقیه و مجتهد و دیگران مقلد می گردند . پس مقلد بودن در جامعه و در زمینه ی احکام شرعی از ضروریات غیر قابل انکار است چرا که فهم دستورات شریعت اسلام و استنباط از قرآن و فرمایشات نبوی برای آحاد مردم ممکن نیست .

    و بر این اساس مذاهب فقهی اربعه رخ نمود تا رافع نیازهای احکامی مردم جامعه باشد ، تحقیقات بسیار گسترده ای هم توسط متاخرین در زمینه ی اجتهادات و احکام مستنبطه این مذاهب صورت پذیرفت و مقلدین و کسانی که مجتهد نبودند پایبند یکی از این مذاهب شدند  و این اصل قرآنی دارد که (( فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون : یعنی اگر نمی دانید از آنها که می دانند بپرسید ، )) یعنی  اگر مجتهد نیستید ، از مجتهدین بپرسید ، اگر تخصصتان در زمینه ی استنباط احکام شرعی کافی نیست ، ناچارا بایستی بپرسید و شخصا حکمی را به شرع نسبت ندهید .

    و لذا مذاهب اربعه اهل سنت و جماعت ، مصادیق بارز اهل ذکر بوده و تقلید از آنها لازمه ی  فهم احکام شرع می باشد ، در عین حال که نفی نمی کنیم اگر مجتهدی شرائط اجتهاد را به صورت واقعی داشت او هم اهل ذکر بوده حتی اگر در عصور دیگر زیست کند .

    خیلی عجیب است چنین امر بدیهی هم از نظر عقلی و هم از نظر شرعی برای برخی از افراد چندان قابل فهم نیست ، گاها شنیده می شود که مذاهب اربعه را در تعارض با اسلام معرفی می نمایند که این جفایی بس بزرگ است . می گویند : ((خدا را شکر که در عصر حاضر اینکه افراد بگویند شافعی هستیم یا حنفی هستیم ، کمرنگ شده ، بلکه همه می گویند : ما مسلمان هستیم )) شکر خدا عبادت بس بزرگی است و یکی از موارد شکرگذ اری نجات پیدا کردن از امورات ناگوار و نامطلوب می باشد ، جای پرسش است آیا مذاهب فقهی در جامعه ، جزء امورات ناگوار و نامطلوب به حساب آمده که کمرنگ شدن آن در جامعه جای شکرگذاری را دارد ؟ مذاهبی که در طول قرون علماء ، مجتهدین ، محدثین ، مفسرین ، مورخین و مجاهدین بسیاری را در خدمت خود داشته و بر آن شروح ، تعلیقات و تنقیحات فراوانی نگاشته اند ؟! آیا بی انصافی نیست که بگوییم خدا را شکر ، امروزه این مذاهب کمرنگ شده و کسی نمی گوید من شافعی هستم یا حنفی هستم یا ... ؟! بس عجیب و باور ناکردنی است ، چگونه به خاطر کمرنگ شدن فهم احکام شرع در جامعه شکرگذاری می شود مگر نه این است که اگر فهم احکام در جامعه رنگ ببازد ، دستورات ضد دینی نمود پیدا کرده و جای دستورات شرع را خواهد گرفت ؟! یا نکند جایگزینی برای مذاهب اربعه در زمینه احکام شرعی داریم که به قوت این مذاهب بوده و دارای اصول و کتب و منهج مشخص باشد ؟! اگر اینطور است بایستی ابتدا آن مذهب فقهی معرفی شده بعد از آن جشن حذف مذاهب اربعه را بگیرید و اگر مذهبی فقهی در حد این مذاهب برای معرفی کردن ندارید پس بفرمایید که مردم احکام فقهی خود را با مراجعه به چه افرادی فهم کنند ، افرادی که جامع شرائط بوده و در همه ی زمینه های احکامی صلاحیت لازمه را داشته باشند و اگر هم چنین افرادی ندارید بفرمایید که حرف زدن از حذف مذاهب اربعه چه معنایی غیر از سرگردان کردن مقلدین ، و ایجاد اختلاف در جامعه و لوث کردن قضایای شرعی می تواند داشته باشد ؟!

    ممکن است هدف گوینده از این سخن این باشد که اختلاف نکنید ، ویکدست باشید ، نگویید ما شافعی یا حنفی یا حنبلی یا مالکی هستیم ، بلکه بگویید ما مسلمانیم .

    بایستی عرض کرد : مگر شافعی یا حنفی بودن با مسلمان بودن تفاوت دارد که باعث اختلاف شود ؟ مگر ایندو در تقابل یکدیگرند ؟!درست است اختلاف بد است اما باید دید چه چیزهایی باعث اختلاف می گردد ، حذف مذاهب فقهی خود باعث اختلاف است و وجود آن با عث اتحاد ، چگونه می شود امری را که باعث فهم احکام شرعی است را حذف کرده و بعد از آن دم از مسلمان بودن زد ؟ قسمتی از مسلمان بودن اجرا و فهم احکام فقهی شریعت است و پایبندی به یکی از مذاهب اربعه هم از مصادیق این اجرا ، پس چگونه اعلان پایبندی به روش فقهی خاص می تواند در تقابل با مسلمان بودن باشد ؟!! بایستی گفت : خوب وردی است اما سوراخ دعا اینجا نیست !!

    در پایان ، سخنگویان دینی بایستی مواظب باشند ، کلمات بار معنایی دارند ، خدایی ناکرده غفلت ننموده اموراتی را به صورت ناصواب به یکدیگر مرتبط نساخته که باعث جفای علمی و اخلاقی و شرعی گردد . این مختصر در زمینه نقد سخن مذکوره بود که به صورت علمی ارائه گشت ، باشد همیشه در تحلیل هایمان مواظبت بیشتری به خرج دهیم .

    2/6/1398